سرخپوستا میگن شب هایی که نمی تونی بخوابی، حتما تو رویای یه نفر دیگه هستی! راستی گفتم بهتون که انقدر به سرخ پوستا فکر کردم که آخرش یکیشون رو دیدم؟! :) همون قانون جذب و اینا...
پی نوشت: روم نشد باهاش حرف بزنم ولی خیلی دوست داشتم این کار رو بکنم!
لینک کانال دوباره:
این فضا رو خیلی دوست دارم. تقریبا از همه شبکه های اجتماعی بیشتر. ولی حالا از بس بیکار تو خونه موندم. گفتم حرفارو ببریم تو کانال اونجام دور هم باشیم :)) خلاصه جوین شید یه لقمه نون و غُرِ دور هم بزنیم :))
اینم لینکش:
اینجوریه که من همیشه دلم واسه آدمایی که دوست دارم تنگ میشه، گاهی هم حتی اگه تو اون لحظه کنارم نشسته باشن! راه حلم چیه؟! بغل :)))) مثلا گوش دادن به صدای قلب بابا یکی از مهم ترین منابع شارژ باتریمه! (یا باطریمه!) الان چی شده؟! لعنت به هر چی ویروسه که همین دلخوشی رو هم فعلا گرفته ازما!
پی نوشت:لوسم یا چی؟! نیستم! فقط دلم تنگ میشه!
پی نوشت ٢: من هیچ وقت به دوری از عزیزانم عادت نمی کنم. با وجود شغل بابا و سال های سال کم بودن حضور فیزیکی هم هیچوقت به این عادت نکردم! فقط بغل:)))
پی نوشت ٣: راه حل شما چیه واسه رفع دلتنگی؟! بغل؟! ؛))) اگه نشه چی؟
آقا من خیلی اعصابم به هم ریخته! اصلا نمی دونم چیکار کنم! درس و دانشگاه و کلاس و همه چی هم که تعطیله. انگیزه ندارم حتی چهار خط درس بخونم:( انقدر دستامو شستم که فک کنم یه لایه از روش کنده شده. خودم کم وسواسی بودم این ماجرای کرونا هم اضافه شد! خدا به همه مون رحم کنه واقعا جز دعا کردن کاری برنمیاد ازمون. سعی کنید رعایت کنید، اگه مجبور نیستید از خونه بیرون نرید. همه چیز رو ضد عفونی کنید. از این طرف هم واقعا تو خونه موندن برام خیلی سخته. رسما زندانی شدیم! در حال حاضر نوشتن فقط میتونه یه کم از اضطرابم کم کنه! این دنیای مجازی هم عالمی داره خلاصه!
پی نوشت: نگرانم دیگه.
با تمام وجودم به حال خوب نیاز دارم! یعنی همه مون نیاز داریم فک کنم! یه اتفاق خوب، یه خبر خوشایند، یه روز قشنگ، یه شب آروم، یه دنیای شگفت انگیز هم نه! معمولیِ معمولی! از این همه ماجرا خسته م. سال ٩٨ هم عجب سالی بود. الان خیلی غصه ایم. انقدر که فک کنم به هر جا دست بزنم غصه ای میشه! چرا همه چیز انقدر سخت و پیچیده شده؟ این #کرونا هم این وسط شده قوز بالای قوز! چطوری خوب میشیم؟! چطوری بگذرونیم؟! پس کی آروم میشه همه چیز؟!
پی نوشت: کاش نبضت را می گرفتم و منتشر می کردم، تا دنیا، به حال طبیعی اش برگردد... شمس لنگرودی
بعدا نوشت: گوشم درد می کنه دوباره :|||