فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

شبی که منم!

 چرا هر چی میگم همش سوتفاهم میشه؟ چرا انقدر خسته شدم؟ حتما دیگه خوب نیستم. حتما دیگه قشنگ و شگفت انگیز نیستم. فقط دوس دارم حرف بزنم چون وقتی نمی‌زنم خیلی احساس تنهایی میکنم. الان؟ همون بهتر که احساس تنهایی کنی بچه.  کاشکی شگفت انگیز بودم. 

پی نوشت: از استرس تپش قلب گرفتم. طپش یا تپش؟ هیچ وقت دیکته م خوب نبود!

پی نوشت۲: همه ی ذوقم برای نمایشگاه رفت. حتی دلم نمیخواد یه تیکه کاغذ جا به جا کنم!

پی نوشت ۳: هر دفعه یه چیز ترسناک جدید رو میشه. یه کلمه ی ترسناک. ظاهرش فقط یه کلمه س اما پشتش خیلی حرف های ترسناک و سیاه نشسته.

پی نوشت۳: فقط دلم گرفته بود. فقط ذوق میخواستم. نه منظور بد. نه فکر بد. نه توقع بد. 

پی نوشت۴: چقدر خوبه که اینجا رو دارم. فقط واسه خودم.