فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

شب تر نوشت!

این رو دلم موند، بدجوری هم موند! عشق گاهی خیلی دردناکه...

شب نوشت...

واقعا نمى دونم چمه. وقتى خودم نمى دونم چمه یعنى که دیگه ارتفاع میخوام. بلندى و جیغ و جیغ و جیغ. از اونا که پژواک داره! 

شب نوشت...

دیدى گفتم بهت؟ هشدار ندادم؟ نگفتم از حاشیه امنت بیرون نیا؟ حالا بشین بساز با دلتنگى که مث پلاستیک فشرده توپ تکونش نمیده. رها شدى؟ تو ذاتت رهاست دختر. غم نخور. میخورى هم بخور حقشُ دارى. همه دارن. قضاوت شدى. گیر افتادى. یکى نگرانه نمیتونى حرف بزنى رو حرفش. فقط دلخوشى میخواد. خیال تخت. اون یکى؟ اونم نگرانه. خواستى بمونه رو حرفش؟ رو دلش؟ دلش تو بودى؟ تو هستى؟ هى گفتى آره. گفتم احتیاط. گفتى شجاعت! الان خوبه قلبت درد میکنه؟ الان خوبه موندى و هوار تا دلتنگى؟خوبه تنها موندى؟ یقین واسه تو بود فقط. حالا رسیدى به حرفم. خودم. حالا بازم فقط خودت باش. هوا کمه؟ درست میشه. تو خداى ساختنى. اسطوره صبر. سر حرفت میمونى؟ بمون. ولى حق ندارى به بقیه اجبار کنى. حتى اگه "بقیه" دقیقا "بقیه" نباشه. حتى اگه بخشى از خودت باشه. میلیون تا شب نخوابیدى. این شب هم رو اونا. نخواب من. اما بى قرار هم نباش. میخواستى حال خوبشُ خوبتر کنى. حال بدشُ خوب؟ نمى تونى. تو مرحله هفتم یقین کنارت نشسته؟ نه. آى دختر که همیشه تو آسمون ابرىِ تاریک  دنبال راس الاسد میگردى. بشین فرهاىِ از هم باز شده ت رو بپیچون که حتى قشنگ ترین شب ها هم زهرت شد.

پى نوشت: ندارد!

شب نوشت...

چه روز عجیبى بود! چى میخواستى بگى؟ هنوزم فکر میکنم یه اتفاقى افتاده و الان تقریبا مطمئنم به بابا مربوطه! عجیب ترش میدونید کجاست؟ من اندازه میانگین سالیانه م تو یه ساعت حرف زدم!!! شوخى نیستا!!! هزار تا احتمال میدم و الان به شدت نگرانم. خدا کنه اتفاق بدى نباشه! وگرنه چى انقدر مهمه و گفتنش سخت؟ مگر این که داستان یه داستان دیگه باشه!

پى نوشت: میخوام تلاش کنم بخوابم سُ گوشى رو خاموش میکنم!

شب نوشت...

چه خبرته دختر؟ در این مغز لامصبُ ببند بگیر بخواب! فقط همین ساعت صفرُ کم داشتى!

پى نوشت: ندارد!