فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

شب نوشت...

واقعا نمى دونم چمه. وقتى خودم نمى دونم چمه یعنى که دیگه ارتفاع میخوام. بلندى و جیغ و جیغ و جیغ. از اونا که پژواک داره! 

هوا!

میگن گُل و گیاه بکارید زمین درخطره! درخت بکارید محیط زیست نیاز داره... تخریب زیست بوم ها؟! پلانکتون عضو موثره! حیات وحش چى میشه؟ آلودگىِ زمین و وابستگى ادامه ى موجودیت بشر و ... حرفه همش! هوا کمه، اکسیژن نیست! میگه تو فلان ارتفاع از سطح دریایى حتما؛ بچرخونى سَرِتُ پر از اکسیژنه! نمیبینن؛ نمیدونن! ارتفاع مهم نیست؛ سطح دریا و نوک قله! وسط فلاتِ تبت و تو مقبره بودا هم بشینى، نفس هاى راهب هاى نارنجى پوشُ بشمارى بازم کمه هوا... اکسیژن هست، هوا نیست! اون عنصرى که باید نیست؛ اون ذره هاى معلق ندیدنى که باید باشه و نیست!

پى نوشت: باورم نمیشه که بالاخره دارم انجامش میدم!