فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

رقص!

خب اولین سانسور رسمى زندگى ما به دستمون رسید و ممیزى ارشاد رو برامون فرستادن! 

گفتن جمله "رویاها زیر نور ماه مى رقصند" مشکل داره و کلمه ى رقص باید از توش حذف بشه!!!!

دقت کنید که تو این مملکت حتى رویاها هم حق رقصیدن ندارن!!!

الان جا داره با همین کرونا برم همه شونُ درگیر کنم تموم شن! ^^

تَب!

یه جورى بى مرز گُم شده بود... شب و روز و ساعت و دقیقه! وسطِ رویایى که حبسِ داغىِ جسم دنبالِ جواب بود... مثِ یه جور سَماعِ تماشایى، از نوک انگشت هاى کسى که گذشته بود از همون هَفتِ بى صدا... هم نفسِ انتظارِ صبح... بازدمِ سنگینِ شب؛ دُنیا مى چرخید... بى قرارِ سوفىِ نور؛ رقصِ بَند بَندِ تن... هم معنىِ آخرین مرحله ى سلوک؛ الهام آنىِ لحظه ها... نزدیک بودم؛ وَهمِ تَب بود یا صداى معجزه؟! 

پى نوشت: هفته خیلى سختى داشتم! نمى دونم کرونا بود یا نه، اما خیلى اذیت کننده بود. جسمم خیلى خسته س و الان انگار یه تریلى گنده از روم رد شده... سرم همچنان درد میکنه اما حداقل میتونم بشینم. از عمیق ترین لایه هاى درونم آرزو میکنم هیچوقت هیچکس مریض نباشه از هر نوعى :)

پى نوشت ٢: خواستم تو کانال یه چیزى در مورد pms بگم دیدم اصلا حوصله جاج شدن ندارم که بخوام خودمُ توضیح بدم، نه جسمم کشش داره نه روحم! 

نقطه ى آغازم!

دنبال جادو بودم، پىِ معجزه؛ وسط همین لحظه هاى تاریکِ شفافِ غرقِ سکوت پیداش کردم؛ یه شب که دنبال خودم میگشتم؛ سرد بود، ستاره نداشت، عطرِ کاج، دونه هاى سفیدِ شیشه اى، شبیه همون شب که پامُ تو این دنیا گذاشتم، چرخیدم، دنیا یخ بسته بود، آسمونِ قرمزِ غلیظ، یه جهان بُخارِ نفس هاى خلیفه هاى قبل از من، امپراطورىِ سرما، دویدم، دنیا خوابیده بود، پیدا شدم، دُرست از نقطه ى آغازم...

پى نوشت: سخت بود، گذشتم ولى، یه مرحله ى دیگه دان! حالا آرومم؛ اندازه والسِ دریا، مثل اقیانوس، رها کردم، امید دارم به چیزاى قشنگ، زندگى، خدا :)

جى جى!

که حالا حساب کردى رو یه اسیرِ جمعه و صفحه هاى قاطى پاطىِ دینامیکِ سیستم و یه خروار کُدِ معلوم الحال که مهندس، من گیر افتادم وسط چاله ى زنجیره اى که خودم خلقش کردم؛ بیا بگیر دستمُ درآم! اسیر شدى خب بنده خدا خودت نمیفهمى؛ تو اسیرِ زنجیره خودتى ما اسیرِ واسه خودمون! زنجیره تامینِ چشما که الله الله، چى ساخته خدامون اصن! نشد یه بارم یه دلِ سیر زل بزنیم بگیم غم نخور دنیا دو روزه که خوب شه حالِ بى حالِ عجایب روزى که خوابشم نمیدیدى شاید! برو حالا بگرد رگ و پىِ شُ پیدا کن ببین کجا بَند شدى که یهو چِشم وا کردى دیدى وسطِ آلکاتراس هم باشى جاىِ دُرستى حتما! یه جامِ جهان بین میدن دستت تحلیل کنى لابد! تابع هدف زنجیره تُ بنویس مایه ش چهار تا دونه سیگما و محدودیته، حالا هى کُد بنویس جواب بگیرى! دقّه به دقّه سامثینگ رانگ، سامثینگ رانگ، خب معلوم نیست تو گیرِ چاله اى یا چاله گیر تو، اونجا که همه چى بندِ همدیگه س درمیاد که بابا اصَن از آن روز که در بند توئم آزادم، اسیر چى میگه، جمعه چى میگه، زنجیره چى میگه!

پى نوشت: مى دونم معمولا این موقع روز چیزى نمى نویسم ولى امروز خیلى جمعه س!

لیست مخاطبین!

اسمشُ تو لیست مخاطبینم تغییر دادم :)

کویر!

دیدین کویرُ؟ مِثِ همونه! دَستِ آدمُ میگیره میبره میشونه سَرِ شَبِش میگه بیا این همه هوا اصَن انقدر همه شُ فروبده تموم شه! نمیشه! داغه خُب؛ این همه آفتاب از صُبحِ عَلى الطُلوع تابیده...از این رنگ و رو رفته ها که میتابه به هر روزِ روزمون بعد دَمِ غروب یه جورى راشُ میکشه میره انگار نبوده از اول، نه... هى گوش به زنگه " اگه”؛ بشه، نشه، میشه، نمیشه! یکى هم چِشاش آیه داره هى میشینه به فریاد که اگه نداره! که این دَفه نه، اون دَفه نه، یه دَفه تموم میشه حالا اون روز میام میگم دیدى گُفتم؟! سَرِ این یکى کوچه میشه ته اون یکى حالا هى فاصله بگیر نَرِسه صداش... یکى سَرِ هَشتى هندونه چیده، اون قیف طوریش زنگ زده بَس که کارى نبوده... دیگه بحثى نیس! برو اصن بشین سَرِ قُلنبه ماسه ى سومى از راستِ مَرنجاب، یه دونه از اون کاسِت عَهدِ چى چى تقى میرزا مایه شه والسِ آمِلى پخش کنه از سَرِ قیف بعد میگن موسیقىِ فاخر بود قاطى هواش شُد، داغ و فلان! جا پاتَم بمونه، از اون همه هوا چارتا مولکولِشم بشه باد بَسِمونه... میپیچونه دونه ها رو اصَن انگارى نه خانى اومده و نه خانى رفته و تمام

پى نوشت: یه دوست افغان تو کانالستان پیدا کردم، جالب نیست؟