فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

خب که چی!

تلفن که لرزید همان اندک مقاومت پلک هایم هم برای چند دقیقه استراحت از بین رفت!صدایش از خاور دور می آمد از حوالی یکی از روستا های دور افتاده ی چین! هق هقش نمی گذاشت تمرکز کنم... دلیلش را نپرسیدم... چون تماسش برای همین بود؛ که بگوید ! خسته شده بود! آنجا فهمیدم فرق ما دقیقا همین نقطه است. که خستگى بعضی ها مثل او دریاچه ای می شود که به وقتِ باران آبشارش مى جوشد و خستگی آدم هایی شبیه من حسرت برداشتن یک لیوان آب شیرین و رفتن به جزیره ای ناشناخته در دورترین جای یک اقیانوس شور! خسته شده بود و من مثل اکثر روزهایم گوش بودم! چیزی نگفتم نه به خاطر اینکه هیچوقت آدمِ دلداری دادن نبودم! که اگر بودم هم کاری از دستم برنمی آمد.چیزی نگفتم چون هفته ای پشت سرم بود که  تَمامش را مثل تریلیون آدم دیگرِ سراسرِ کره ی رو به مرگمان،روی خیابان های صاف سیمانی قدم برداشته بودم! روزهایی که "لمولینش" را دوست نداشتم! از صبح همان چهارشنبه! چهارشنبه ای که توی نقطه ای ایستاده بودم که تقریبا سال ها به دنبالش بودم! همان جا، همان لحظه، توی همان دفتر به هم ریخته، فهمیدم به یکی از ترسناک ترین سوالات حیات بشریت رسیده ام ! رسیدن به "خب که چی؟" خیلی ترسناک است... خصوصاً "خب که چی" ای که بدانی تا ابد هم جوابی برایش نخواهی داشت! و این خستگی دارد، رسیدن به "خب که چی" ای که تهش آبی نباشد خستگی دارد!

پی نوشت: بارون! یه بند میباره ها ، یه بند!

پی نوشت ٢: خب که چی؟!

چهارشنبه!

از همان اول اولش چهارشنبه  را بیشتر دوست داشتم از باقى روزهاى هفته! شنبه یاغى است و مدعى... همان اول ماجرا محکم و استوار مى آید و  قدرت نمایى اش بالفطره است ! مضطرب است و کلافه ى صبر براى شش روز دیگر! یکشنبه مهربان است و  پنهان زیر سایه ى شنبه ى قلدر و دوشنبه ى اندیشمند! دوشنبه ى  فکور و تحلیل گر... سه شنبه خسته از اندیشه هاى سنگین  روز قبل مى آید ؛  چتر شیطنت بارش را جایى حوالى مرکز ثقل هفته باز مى کند و غصه هاى عمیق پشت سرش را به آب مى سپارد... خندان مى آید و خسته مى رود... چهارشنبه اما ... نه مثل پنجشنبه آرام و سر به زیر است و نه به اندازه ی جمعه غمگین و تنها ... چهارشنبه عاشق است و  امیدوار... کم حرف است و شریف!... رویایى است و  رنگارنگ!  چهارشنبه موسیقى دارد... قصه دارد... انگیزه دارد... صبر دارد...  چهارشنبه اصلا جان دارد! از همان اول اولش چهارشنبه را بیشتر دوست داشتم... بیشتر از باقى روزهاى هفته!