فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

شب نوشت!

شاید یه جایِ دیگه؛ یه راهِ دیگه، یه نفس دیگه. با واحدِ بی مقیاسِ درونی! شبیه همه ی سال هایی که گذشت. با  تمامِ حفره های خالی. با تمامِ رَنگِ حافظِ قشنگ. با حالِ خوبِ جدولای سیمانی و کتونی های رنگی. با قرصِ ماهی که تصویرش تو همه ی برکه های دنیا یه جوره! بوی بارون، موسیقی، جیرجیرک، تلخی بی تکرارِ اسپرسو! خط خطی هایِ شبانه و قلمِ نابلدِ تنها. صبوری مرداد و انتظارِ بی مانند. بی حرف، بی نگاه، بی خواب، با رویایِ خیسِ پاییز! یه آبانی که آخرش میاد. نارنجی میاد. رأس نیمه شبِ نیمه ماهِش! یه بامدادِ نم دار از باد شمالی. همون شهر که باید. همون کوچه که باید. همون مَن که باید. فرقِ بین دور و دورتر، با دقیقه های غیرقابل شمارش. گَس و طوفانی. فاصله هایی که فقط ساخته ى ذهن آدما هستن. کسى چه می دونه؟ دنیایی رازِ سربه مُهرِ دورَن، فردا و فرداهایی که هنوز نرسیدن! 

پی نوشت: در مقامی که به یاد لب او می نوشند،

سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش

#حضرت_حافظ