فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فاصله!

شب و بیست و هشت مردادِ نجیب و فاصله ای که حالا دیگه یه قاره ست!

پی نوشت: ندارد!

الهاماتِ شبانه!

اون جیرجیرکه بودا! شَباى تابستون مى اومد پشت پنجره اتاقم. صدا مى کرد حرف مى زدیم. تعریف مى کردم، تعریف مى کرد. گوش  مى دادم، گوش مى داد. امشب عجیب دلتنگشم! حالا "اِد شیران" مىخونه توگوشم. "شى پِلِید دِ فیدِل این اَن آیریش بَند" ! ایرلندى جاییه. از الهامات شبانه س! بى شک  و شُبهه! تو یه بار  محلى، با یه تپلىِ  ریش قرمز نشسته پوکر مى زنه! پر و بالش به هم چسبیده از نمِ  ایرلند! نشسته یهو یاد من افتاده! اى دل غافل! دختره مونده لابد پُشتِ پنجره منتظرِ اسپرسویى، چیزى! این وسطا دَستِ میلیونیومِ بازى رو میبره، سیگار گوشه لبشو خاموش میکنه! حالا نه که "آیریش مَن" تعجب کرده باشه. فکر مى کنه عادلانه س! خودش دو تا دست داره، طرف هفت، هشت، ده تا شاخک! نمى شماره که؛ از ادب به دوره آخه! بلند میشه، "آى هَو تو گُ" گویان  میسپاره خودشو به دَمِ نیمه شبِ تابستونى! آخه همیشه ابریه اونجا. همش از پیشرفتِ علمه! یه دَقّه گوگل مى کنى میگه "فار فار عِوِى" هوا فلان جوره! میزنه به جاده لابد... یه ستاره رو میگیره راه میُفته با یه کوله پشتى و از فکرش میگذره، شایدم یه روزى دوباره دیدمش! گوشم تیز میشه پىِ صداىِ شب و از فکرم مى گذره، شایدم یه روزى دوباره دیدمش!

پى نوشت: یهو دیدى سر از پاریس در آورد! "بُن نویى مُن شِق"!

شب نوشت...

مى فرماید که: چه عجیب بود این تابستون آبا و اجداد ما رو به تماشاى غرغرهاى خویش زِ تابستون ننشاندى! عرض به حضورتون که تجربه هاى جدید تیرماه حواسم رو برده بود پى یک دنیاىِ ناشناخته و صدالبته جدید. مرداد هم که تکلیفش معلوم بود از اول. کودتا و بیست و هشتم و  این داستانا!؛) 

پ ن : واقعا متوجه نیست؟! روزى هزار بار مى پرسم از خودم!

پ ن٢: حرف بزن، حرف بزن سال هاست؛ تشنه ى یک صحبت طولانى ام! #محمدعلى بهمنى

شب نوشت...

نمى دونم این چه فازیه شبایى که مى دونى صبحش باید زود پاشى بیشتر در مقابل خوابیدن مقاومت میکنى! الان مى دونم صبح سختم میشه ها؛ ولى بازم نمى خوابم!

پى نوشت: بهترین سه ماهِ سال؟! چه کسى این سخن گوهر بار را فرموده است؟! 

پى نوشت ٢: کسى پاسخگو نیست؟!

پى نوشت ٣:اگر مرداد نبود!