فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

شب نوشت...

هَمَش مسیره! یه مردادُ میگیرن که تقصیرکاره از داغى و از شبِ بى نسیم که نوَزید ببره با خودش یه همه اوهام و خیال و خوابِ جاده رو؛ که یه سال، دوسال، هزارسال کِز کردن گوشه پیچ بعدى چشاشون خُشک شد که تقصیر کاره از سنگ و از سیمانِ گُله به گُله که صاف نشد چار تا چرخِ تَق و لَق بیاد بره تَهِ مسیرُ ببینه اصَن معلوم شه بى سر و تهِ بوده یا چى؛ که اقَلِش معلوم کنه مقصر جاده ها نبودن! یه جاش پَسه هوا و یه آسمون ستاره که دونه دونه مَحوِ حرارتِ مرداد، ناپدیدِ مسیرن! دنبالِ جاده میگردن که گُم شده؛رمل و اسطرلاب نمیخواد که بفهمن راه شاید گُم بشه ولى جاده نه... آدم شاید گُم بشه اما رویا نه... آسمون شاید گم بشه اما ستاره نه... پاییز شاید گم بشه ولى مرداد نه! 

پى نوشت: حرفى نیست دیگه اینم مردادم :)

مرداد!

اساسا مدت مدیدى مى باشد که چیزى ننوشتم؛ البته تو کانال فعالم ولى اینجا یه چیز دیگه س! انگار تو دوره هاى مختلف زندگیم تو سال هاى اخیر یه جور گوشِ بدون قضاوت بوده، لحظه هام، تصمیماتم، حرفام :) از هیچ کدوم چیزایى که اینجا ثبتشون کردم پشیمون نیستم؛ باید گفته میشدن که یادم بمونه! اینم از مردادى که گذروندن فصلى که موردعلاقه م نبودُ آسون کرده بود... مهم نیست که قراره دوباره تابستون همون تابستونِ قبل از کودتاى درونى باشه، مهم اینه که وقتى از یه مرحله سخت رد میشى یه آدم دیگه اى! 

پى نوشت: هنوزم میشه رویا ساخت، شاید مسیر فرق کنه، شاید راه یه راه دیگه باشه ولى بالاخره خودمُ پیدا میکنم! تنها ولى مثل همیشه محکم:)

پى نوشت ٢: اگر مرداد نبود :)

شب نوشت!

اولِ اولش، پوست و برگ و پارچه؛ قبلِ کاغذ، با قلمى که همیشه بوده، با واژه هایى که همیشه تر بوده! نامه ها حرف میزنن، حتى اونایى که هیچ وقت نوشته نشدن؛ قانونش همینه، یه جور میراثِ اجدادى! یه شب رقصِ جوهر زیر نورِ شمع، عینِ والسِ باشکوهِ سایه ها رو سنِ سنگىِ قلعه هاى باستانى! بارِ همه ى حرف هاى گفته، نگفته رو جمله میکنن تا اونجا که پخش شه جوهر سیاهِ خیس رو همین سطحى که کشف هم نه، خلق شده اصلا! یه بار پس دادنه، یه بار لکه و سیاهى... یه بارم تمیزِ تمیز کلمه ها رو ردیف میکنه! ولى کم نیستن اونا که سفید موندن؛ نه که محو شده باشن؛ آثارِ زمان نیست! از اول همین بودن، حرفشون حرفه، نوشته نشدن ولى! قرن به قرن گشتن تا برسن به اونجا که باید؛چون رسالتشون همینه؛ چون نامه ها حرف میزنن؛ حتى اونایى که هیچ وقت نوشته نشدن! 

پى نوشت: کم مونده تا مرداد!

شب نوشت...

عرض کنم خدمتتون که در دوره گذار به سر مى برم به همین دلیل دستم به نوشتن نمیره زیاد! چه اینجا چه تو کانال! این روزها ملالى نیست جز فکر آینده و انتظار بازگشایى مرزها و کارهاى شخصى :) روزگاریست خلاصه، امروز اسپرسو خوردم با حجم زیادى از دلتنگى که باید فراموش بشه! خب چاره چیه، زندگى همینه دیگه. نمیشه که همش اونجورى بشه که دلمون میخواد. غروبى دلم خیلى گرفته بود، انگار هرچى به شب نزدیک میشیم دلتنگى هامونم بیشتر میشه! میخواستم این مرداد که بیاد تاریخیش کنم. بعدش دقیقا نیمه ى آبان همون کارى رو بکنم که سال ها میخواستم. نشد که بشود اما زندگى هنوز ادامه داره و با همه ى عجایبش هنوز قشنگه! کسى چه میدونه؟ شایدم یه روزى زندگیم جورى بشه که اصلا یادم نیاد یه روزایى دلتنگ چى بودم!

پى نوشت: یه نفر تو ناشناس کانال گیر داده بود بذار با هم آشنا شیم و هى اصرار که فرصت بده خلاصه. بعد میدونید عجیبش کجا بود؟ حاضر نبود یه معرفى از خودش بده اقلا بفهمم  چطور آدمیه. تهش فقط اسمشُ گفت و بعد که گفتم خودتُ معرفى کن کلا ناپدید شد! نه به اون همه اصرارش نه به اون حرکتش! به نظرم خیلى بى منطق بود آها اسمش هم از اون اسما بود که رو مخ منه!!! بله خودم میدونم نمیشه از رو اسم آدما رو قضاوت کرد^^ اصلا نمى دونم چرامیخواستم بهش فرصت بدم. انگار خودمُ نمیشناسم! من کى آدم این حرفا بودم که حالا بار دومم باشه :))) سُ همون بهتر که وا داد هر چند کارش به نظرم بى احترامى بود!

پى نوشت ٢: پى نوشت اول خودش یه پست بود!

پى نوشت ٣: چقدر حرف داشتم! تازه بازم حرف دارم ولى حوصله تایپ ندارم!

فاصله!

شب و بیست و هشت مردادِ نجیب و فاصله ای که حالا دیگه یه قاره ست!

پی نوشت: ندارد!

شب نوشت...

مى فرماید که: چه عجیب بود این تابستون آبا و اجداد ما رو به تماشاى غرغرهاى خویش زِ تابستون ننشاندى! عرض به حضورتون که تجربه هاى جدید تیرماه حواسم رو برده بود پى یک دنیاىِ ناشناخته و صدالبته جدید. مرداد هم که تکلیفش معلوم بود از اول. کودتا و بیست و هشتم و  این داستانا!؛) 

پ ن : واقعا متوجه نیست؟! روزى هزار بار مى پرسم از خودم!

پ ن٢: حرف بزن، حرف بزن سال هاست؛ تشنه ى یک صحبت طولانى ام! #محمدعلى بهمنى