فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

کمتر حرف بزن دختر!

به خاطر نمایشگاه خیلی خوشحال بودم. یه جورایی نتیجه ی تلاشم بود. دلتنگ بودم مثل همیشه. چشم انتظار هم. فقط میخواستم حرف بزنیم. از چشماش فهمیدم یه چیزی سرجاش نیست اما "چیزی نیست" ش رو باور کردم. حالا خیلی غمگینم. یه موقعی فکر می‌کردم میتونم همه چیز رو هندل کنم. خوب باشم. تلاشم هم کردم. در حد توانم. ولی خب نشد. فکر می‌کردم کامل نه اما نزدیکشم. ولی نیستم. کاش اون دو تا بچه با اسم های ژاپنی شوخی نمی‌کردن  :)))) کاش دیگه حرف نزنم. راستش یادم نمیاد قبلا ها چطوری همه چیز رو پیش خودم نگه می‌داشتم. کاش بازم یاد بگیرم تو دلم نگه دارم که اینطوری بی انصافی نشه. من فقط میخواستم حرف بزنم همین.

پی نوشت: کاش یاد بگیری سکوت کنی دختر.

پی نوشت۲: دل شکستگی حتی با بستنی فرفری صورتی هم خوب نمیشه!