فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

شب نوشت...

واقعا نمى دونم چمه. وقتى خودم نمى دونم چمه یعنى که دیگه ارتفاع میخوام. بلندى و جیغ و جیغ و جیغ. از اونا که پژواک داره! 

عاشقى هم عالمى دارد!

تموم شد. دنیا همان یک لحظه بود؛ آن دم که چشمانت مرا، از عمق چشمانم ربود :) 

عشق!

امشب هم نمیخوابم. قلبم آرومه اما زیاد دلتنگشم. خیلى بیشتر از تمام قبل هاى موجود. خیلى بیشتر از تمام صبورى این سال ها. ازدواج کردم. با عزیزترین موجودى که هر لحظه فکر میکنم بیشتر از این نمیشه دوسش داشت و به ثانیه اى میفهمم که نشدنى وجود نداره! وقتى دستشُ میگیرم دنیا یه رنگ دیگه میشه. حالا جهانم فقط بوى نرگس میده. صداش چى؟ آخ از صداش! خودمونُ به خدا میسپارم و از اعماق قلبم براى تمام آدم هاى قشنگ این دنیا آرزوى عشق میکنم. آروزى آرامش. رویاى خیسِ جنون از شنیدن ریتم نفس هاى یک "دیگرى" که خود خویشتن باشه. 

پى نوشت: خداى مهربون من مراقبمون باش. مثل همیشه. پناه به خداى دل!