فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

پس از باران!

گفتم وقتی همیشه حال و حوصله ندارم اینجا مینویسم، یه بار هم تو اوج حال خوب و خوشحالی بنویسم :) هوا آرومه چون لحظه های بعد از بارون آرومه! دل من هم همینطور؛ آروم و نم دار با عطر خاک بارون خورده :)

عشق!

امشب هم نمیخوابم. قلبم آرومه اما زیاد دلتنگشم. خیلى بیشتر از تمام قبل هاى موجود. خیلى بیشتر از تمام صبورى این سال ها. ازدواج کردم. با عزیزترین موجودى که هر لحظه فکر میکنم بیشتر از این نمیشه دوسش داشت و به ثانیه اى میفهمم که نشدنى وجود نداره! وقتى دستشُ میگیرم دنیا یه رنگ دیگه میشه. حالا جهانم فقط بوى نرگس میده. صداش چى؟ آخ از صداش! خودمونُ به خدا میسپارم و از اعماق قلبم براى تمام آدم هاى قشنگ این دنیا آرزوى عشق میکنم. آروزى آرامش. رویاى خیسِ جنون از شنیدن ریتم نفس هاى یک "دیگرى" که خود خویشتن باشه. 

پى نوشت: خداى مهربون من مراقبمون باش. مثل همیشه. پناه به خداى دل!