فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

حال و سال و دل خوش!

میگه می خندی همیشه، اون تَه تَه های اسفند که دنبالِ بالاپایین کردنِ ماهی قرمزا و هول هولی سوا کردن  دونه های درشت سنجدی؛ چشمات نمی خنده ولی! میگم آخه غم داره تَهِ همه چی! ته قصه، ته آرزو، ته عشق، تهِ سال! غیر از این میشه؟ میگه هر چی شروع بشه یه روز تموم میشه دیگه! خوب تموم میشه! میگم ببین چطوری می گذره... ببین ته زمستونی نمیذارن نفس بکشیم! یه راسته جدول رو بگیریم بریم یادمون بره کجاییم! میگه می دونم دردت چیه... غصه ت غصه ی پاییزه! که بشینی عین دیوونه ها برگای درختای ولیعصر رو بشمری ببینی کی آخریش میریزه! کی تموم میشه... خودت نمی دونی چرا؛ من می دونم ولی! میگم چرا خب! میگه آخریش که بریزه، همه ی دنیا که نارنجی بشه؛ تموم که بشه؛ یه چیز بهتر شروع میشه! میگم زمستون میاد! دی و آسمونِ قرمز! میگه اصلا رسالت آدم همینه؛ انتظار! میگم معلوم نیست کجا تموم میشه کی شروع!میگه خوب تموم میشه! میگم خسته م؛ اینجوری که می دون همه می ترسم! انگار قراره تموم بشه بدونِ مرداد؛ بدون پاییز؛ بدونِ دی! میگه غمت نباشه؛ بهار میاد... اینه چاره! 

پی نوشت: امان از اسفند نفس گیر!

دی؛ دانایِ آفریننده!

امروز تولدم بود! بیست و هفت سال پشت سرمه و امیدوارم به سال های پیش رو ؛ تا جایی که فرصت باشه! خوشحالم اندازه  همه دنیا ...  خدا رو شکر می کنم و در همین لحظه خوشبختم و امیدوار؛ روزگار جوانی ادامه داره و  مستِ روزای قشنگش خاطره می سازم. تَهِش همه چیز سر جاش میشینه! با تمام وجودم مطمئنم! آخرش گرمای  مرداد رو می دوزم به سرمای دی! دی ماهِ قشنگِ دوست داشتنیم! می دوزم! با کوک زیگزاگی ، محکمِ محکم! تولدم مبارک!

پی نوشت: دی؛ دانای آفریننده!

پی نوشت٢: بعد از دقیقا نوزده سال ، امسال اولین سالی بود که روز تولدم امتحان نداشتم! 

پی نوشت٣: هنوزم فکر می کنم باید اسمم مسیح می بود! 

به وقتِ یازدهِ دی ماهِ هزارو سیصد و نود و هفت

اول ژانویه 2019

یک کودتای ساده!

بیست و هشتم مردادِ سی و دو، نوژه، شیلی، هندوراس، مصر و صدها اسم دیگر! تمامشان با یک تصمیم ساده  تا همیشه چسبیده اند به واژه ی ساده فرانسوی کودتا(coup d'état)، به خاطر نافرمانی گروهی کوچک که پای خواسته هایشان ایستاده اند! برخلاف هزاران اسمی که هرگز به گوش تاریخ نرسیده اند! همان ها که تمام آرمان های ریز و درشتشان بین هیاهوی انقلاب های بیشماری گم شده است که شاید با همه ی توان مقاومت نکرده اند! شاید، بین همه ی تلاش های آدم ها برای رسیدن به یک اوتوپیای عظیم، کودتایِ دیگری متولد می شد که موفقیتش با افتخار سنجاق قرن ها تاریخ رئال می شد. اما کودتا همیشه بیرونی نیست. همیشه بین نظامیون و دولتی ها نیست. یک وقت هایی هم جایی است درون خود آدم! مثلا بیست و هشتم مردادِ دیگری، کُلُنِلی اهلِ کوچه های همینِ مردادِ بی مانند، مُحرک قلب و رگ و پیِ کودتاچی اش می شوند بر علیه مغز و آنوقت است که یکی از ساده ترین کودتاهای تاریخ شکل می گیرد اما بختی برای نامی شدن ندارد! تا همیشه سر همان نقطه ی شروعش می ماند حتی اگر موفق باشد!

پی نوشت: بیست و هشتِ مرداد

اگر مرداد نبود!

 نفهمیدم کلافه ی تنورِ داغِ این روزای عریض و طویل دلم این همه تنگِ پاییزه یا سَرِ این شبای کوتاهِ نصفه نیمه که تا میای ذوق شکار نور اولین ستاره شو درسته قورت بدی میبینی به تهش رسیدی و دیگه وقتی نداری برای شمردن آرزوهایی که فقط تو قلب تاریکِ آسمون پیدا میشن! فقط تو همین ثانیه های سیاهیه که عُمری منطق دود میشه و همه ی اون باور های دور و نزدیکی که گاهی به نظر میرسه میلیون سال نوری باهاشون فاصله داریم یهو از یه جا حوالی همین آشوبِ حال، قاطیِ دم و بازدمایِ هول هولی، نفس میشن و انگاری یک "آن" میشه گم شدنشون پُشتِ تاریک و روشن سحری که زورش بدجوری میچربه به پیامبرِ صبری که تا آخرین نفس، هم پیمانِ مردادی ادامه میده که از بندِ زمان فارغه عزیز شدنش به اندازه ی یوسفِ مصر! مُردادِ دست و دلبازِ هدیه ای که اگر نبود، حسرت نم پاییز و بلندی شب هاش یه جا بُخارِ گرمای این فصلِ کسلی می شد که جز آخرِ ماهِ "بی مرگیِ" ماوراییش دلخوشی نداره! 

پی نوشت:اگرمُرداد نبود!

پی نوشت٢ : میزنه بارون عاقبت ... نگرانی این همه نیمروز تفتون میگذره ... امید داریم... #چهرازی

شب نوشت...

همیشه وقتی حرف زیاد دارم واسه گفتن ؛ زبونم بند میاد؛ بعد که یه کم می گذره؛ یه ثانیه، یه دقیقه، یه ساعت... همه شو قورت میدم؛ یه جا و درسته! بعد درست میشه همه چیز؛ الان  از همون وقتاست! یه دنیا حرف دارم ،زبونش نیست ولی...شایدم پایین نرفت این دفعه! کی می دونه؟! 

پی نوشت: نگذار عاشق تو این همه آشوب شود...سمتِ تو آمده ام حالِ دِلم خوب شود...

پی نوشت ٢: دلم تنگِ پاییزه، خیلی زیاد، شکر که مرداد هست وگرنه صبوری چه بهانه ای داشت؟! آخ اگر مرداد نبود!