فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

عجیب و غریب!

شاید من ده هزار نفرم؛ ولى وقتى به فانوس پناه میارم معلومه چه خبره!

دیشب یکى ناشناس بهم گفت عجیب و غریب و حتى صبر نکرد جوابشُ بگیره! یه نظر سنجى گذاشتم و خیلى ها با این نظر موافق بودن... ولى واقعا اینجورى نیست. من نه تنها عجیب و غریب نیستم بلکه خیلى هم معمولى و کسل کننده م! شاید یه جاهایى به خاطر حرفا و تصمیماتم متفاوت به نظر برسم؛ ولى عجیب و غریب؟ فک نکنم! 

پى نوشت: از همیشه ساکت ترم و نمى دونم کجاى جهان ایستادم!

پى نوشت ٢: با همه اینا، وسط این جنگ نابرابر درونى؛ من خدا رو دارم. از رگ گردن نزدیک تر...

نور!

میشه یه شبم بگى میخوام بشه اون طورى که بایدو یهو وسطِ دنیا دنیا ماجرا و خستگى و حسرت و ناامیدى و هرچى که اصلا هر کجا میگن بهش؛ میشینى نگاه میکنى به آسمون، انقدر پِىِ نور پلک میزنى که پیداش میکنى دُرُست اونجایى که فِکرشُ نمیکنى و آروم میشى اندازه یه سال نه، یه عمر و روشن میشه دلت به همون نور و امید و همون وجود که انگار گم شده بود تو همه ى لحظه هاى دلهره و یه جهان آگاهى که وا میشه از درونِ خودت که انگار اونى که گم شده بود تو بودى و جهانى که حواست نبوده چطورى ساختى و شاید یادت رفته که میشه که بشه اگه بخواد همون وجودِ شیشه اى و میبینى انتهاى امید همینه و پناه همینه و یار همینه و کافى همینه و رفیق همینه و اصلا همه ى فلسفه ى حیات همینه و اون آخرِ آخرِش نورِ ماوراىِ نور همینه و تو هستى و راهى که دیگه روشنِ همین زیبایىِ شبهِ سلوکیه که طولش هفت مرحله نه، یه نَفَسه! از اینجا که هستى تا عُمقِ آسمون!

پى نوشت: حسبى اللّه...

پى نوشت ٢: شاید من آدم مذهبى نباشم؛ شاید نماز اول وقت نخونم؛ حجاب ندارم و خیلى چیزاى دیگه اما همیشه براى خودم یه سرى خط قرمز داشتم و تو همه لحظه هاى زندگیم خدارو نزدیک خودم حس کردم. براى آرامش همدیگه دعا کنیم. آرزو میکنم بهترین ها براى همه مقدر بشه :)

پى نوشت ٣: یادِ من بوده؟

معجزه!

حالم شلوغه و دلم مى خواست حرف میزدم با اون که باید؛ چقدر معجزه میخوام :)

پى نوشت: ماها اونجایى گُم میشیم که رویاهامونُ گُم میکنیم!

این روزها!

آقا من خیلی  اعصابم به هم ریخته! اصلا نمی دونم چیکار کنم! درس و دانشگاه و کلاس و همه چی هم که تعطیله. انگیزه ندارم حتی چهار خط  درس بخونم:( انقدر دستامو شستم که فک کنم یه لایه از روش کنده شده. خودم کم وسواسی بودم این ماجرای  کرونا هم اضافه شد! خدا به همه مون رحم کنه واقعا جز دعا کردن کاری برنمیاد ازمون. سعی کنید رعایت کنید، اگه مجبور نیستید از خونه بیرون نرید. همه چیز رو ضد عفونی کنید. از این طرف هم واقعا تو خونه موندن برام خیلی سخته. رسما زندانی شدیم!  در حال حاضر نوشتن فقط میتونه یه کم از اضطرابم کم کنه! این دنیای مجازی هم عالمی داره خلاصه!

پی نوشت: نگرانم دیگه. 

شب نوشت...

دوست داشتم این روزا یه جور دیگه می گذشت! اما خوشحالم که این هفته تموم شد . خداروشکر برای روزایی که رفت و برای روزایی که میاد. الان آسمون مهتابیه ، خدا هست، به آینده امیدوارم و شاید هم یه روزی اون جایی که فکرشم نمی کنم، همه چیز اونی بشه که می خوام. شبتون آروم...

پی نوشت: گوشم درد می کنه هنوز ولی قلبم آروم شد!

دلم برات تنگ شده!

یکی از دلایل اصلی علاقه م به زبان فرانسه تشابه ش با فارسی، درلطافت زبان بود. خیلی از جاها حتی لطیف تر از فارسی! مثلا  جمله "دلم برات تنگ شده" که فرانسوی ها  به هم دیگه میگن . جمله "tu me manque " رو اگر لغت به لغت ترجمه کنی میشه "تو اَزَم کم شدی"! با همین قدر دلبری!  به هم دیگه میگن تو از من کم شدی و حس آدم در مقابل همچین جمله ای چی میتونه باشه؟  الان حسم اینه که دلم برای خودم تنگ شده و ذهنم میگه: بچه؛ از خودت کم شدی! 

پی نوشت: دلم برای تو بیشتر از خودم  تنگ شده...

پی نوشت٢: tu me manque mon amour!