فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

نور!

میشه یه شبم بگى میخوام بشه اون طورى که بایدو یهو وسطِ دنیا دنیا ماجرا و خستگى و حسرت و ناامیدى و هرچى که اصلا هر کجا میگن بهش؛ میشینى نگاه میکنى به آسمون، انقدر پِىِ نور پلک میزنى که پیداش میکنى دُرُست اونجایى که فِکرشُ نمیکنى و آروم میشى اندازه یه سال نه، یه عمر و روشن میشه دلت به همون نور و امید و همون وجود که انگار گم شده بود تو همه ى لحظه هاى دلهره و یه جهان آگاهى که وا میشه از درونِ خودت که انگار اونى که گم شده بود تو بودى و جهانى که حواست نبوده چطورى ساختى و شاید یادت رفته که میشه که بشه اگه بخواد همون وجودِ شیشه اى و میبینى انتهاى امید همینه و پناه همینه و یار همینه و کافى همینه و رفیق همینه و اصلا همه ى فلسفه ى حیات همینه و اون آخرِ آخرِش نورِ ماوراىِ نور همینه و تو هستى و راهى که دیگه روشنِ همین زیبایىِ شبهِ سلوکیه که طولش هفت مرحله نه، یه نَفَسه! از اینجا که هستى تا عُمقِ آسمون!

پى نوشت: حسبى اللّه...

پى نوشت ٢: شاید من آدم مذهبى نباشم؛ شاید نماز اول وقت نخونم؛ حجاب ندارم و خیلى چیزاى دیگه اما همیشه براى خودم یه سرى خط قرمز داشتم و تو همه لحظه هاى زندگیم خدارو نزدیک خودم حس کردم. براى آرامش همدیگه دعا کنیم. آرزو میکنم بهترین ها براى همه مقدر بشه :)

پى نوشت ٣: یادِ من بوده؟