فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

دی!

اینم از پاییز! تموم شد رفت و واقعا باورم نمیشه اینو میگم که خوشحالم گذشت! دیگه صبوری خیلی سخت شده و هر وقت کلی تلاش می کنم که فراموش کنم یه چیزی پیش میاد که دوباره روز از نو و روزی از نو! خیلی خسته م، نگران آینده و دلتنگی ای  که از این پاییز موند و تلاشی که امیدوارم نتیجه بده و تهرانِ آلوده و غمگین و کلی حرف که مونده تو گلوم و چاره ی هم نیست! خلاصه که چه کنیم و به قول حضرت حافظ، فریب جهان قصه ای روشن است و سحر تا چه زاید، شب آبستن است و این حرفا!
پی نوشت: این پاییز هم نگفتی! شایدم بگی یه روز. یه آبانِ خنکِ تمیزِ نمناک. دقیقا نیمه شبِ نیمه ماهش! 
پی نوشت٢: دی ماهی که هیچ چیزش مثل دی نیست. سفید و برفی و خنک نیست! غم داره. مثل پاییز!
پی نوشت٣: یلداتون مبارک.

علامت ِ سوال!

از جلوی آینه رد می شدم که دیدمش ... بزرگ بود و مشکى... مشکىِ یواش!  مُعَلق بود... کله ام را تکان دادم شاید بیفتد... نیُفتاد... مُصِر بود به ماندن... مِثلِ برف که مُصِر است به نیامدن... رویَش دقیق شدم... همانطور بود که باید باشد...  یک قوسِ بزرگ و یک نقطه ی گِردالویِ تَر و تمیز ! اما یک چیزی سر جایَش نبود...  آنجا جایی نبود که باید باشد... جایِ یک علامت سوالِ بزرگِ سیاه روىِ کله ى حجیم شده از فِرهاىِ درهمِ من نبود! ولی بود... آنجا فهمیدم تغییر بی سوال نمی شود... سوال هم که تکلیفش معلوم است! مالِ پُرسیدن است ... اگر نَپُرسیَش نِمى رود... مُصِر می شود به ماندن!  تا پایِ جانش می ماند... مِثلِ سربازهاىِ آلمانِ نازی که آنقدر مى ماندند تا تمام شوند! شبیهِ سوالِ خودم... که چرا سه روز است زمستان، بعد از یک پاییزِ نه چندان پاییز آمده و  گوش فَلَک کَر نشده از شلوغ کارىِ بدونِ تغییرِ هر ساله ى من که آآآآیییی اَیُهاالناس؛ فصل سفیدَم رسید! که آآآآیییی دنیا؛ دى ماهِ مه آلودم بالاخره خودش را از خیمه ى سنگین یلداى پارکینسونىِ امسال بیرون کشید و رخ به رخِ  نفسِ تنگِ این روزهاىِ آسمان سربلند کرد! این همان تغییر است... اصلا وَراىِ تغییر است... یک جور دِگَردیسىِ بى جواب! چیزى که مى گوید؛ براى بعضى سوال ها شاید بهتر این باشد همانطور سوال بمانند! آنقدر بمانند تا تمام شوند!

پى نوشت:چرا همچینه ؟!

پى نوشت٢: مُعلق تشدید داره؟! هیچ وقت دیکته م خوب نبوده!!!

پى نوشت٣: نکنه دارم پیر مى شم؟! 

پى نوشت ٤: فکر نکنم! ؛))))