فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

شب نوشت...

امروز اتفاقی دستم چسبید به تابه ی داغ و الان حسابی گزگز می کند! یک خط هلالی قهوه ای نقش شد روی بومِ بند انگشتم شبیه هلال ماهی که امشب هلال نیست... گرد است و کم نور و گرفته... از صبح از این ور و آن ور می شنیدم که ماه امشب می گیرد... اما هیچ کس نگفت گرفتنش چه معنی ای دارد... هیچ کجا ننوشته بود دلش می گیرد یا صورتش ...ماهِ عزیز برای لحظه ای تار شد ... معلوم نشد اما، دلش از سنگینی غصه گرفته یا صورتش از اندوهِ تنهایی در آسمانِ بی انتها! شاید تاریکی اش صدای تمنا بود برای تسخیر قلبِ آدم ها... شاید هم نشانِ قهر بود از کم لطفی دل هایی که زیر نورِ بی منتش اسیرِ چیزی ... کسی ... جایی... شعری... دلی، بی دل شده اند... گیر افتاده اند و تقاص ناکامیشان را از ماهی خواسته اند که بدون توقع جانشان را روشن کرده... شاید تاریک شد برای ثانیه ای اندیشه... برای "آنی" شاید...

پی نوشت: شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد... بنده ی طلعت آن باش که "آنی "دارد... #حضرتِ_حافظ