فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

قول!

یه بارم میشه قول! اسمش اینه، رسمش هم... یه بهار هم دیگه تَهِ انتظاره... تَهِ همه ى چیزى که آبیه اندازه غلظت اقیانوس... همش دنبالِ قوله... یه جایى تو مُنتهاى وجود... خالیه... یه تیکه خالىِ حزینِ روشنِ منتظر... همه ى ناجورش اینه که نمیفهمه... دل نمیفهمه نباید یعنى چى... قول میده چون مظلومه... قول میده میشینه از دور نگاه میکنه... مثِ دلتنگى یه عصر جمعه که از دم دماى ظهرش میچسبه بیخ دنیاى همون قول هاى جورِ ناجور... شده دیگه... یه بارم پر میزنه واسه یه عالمه تلخى... ولى بحث شجاعته... تصمیمه؛ قوله! نشده، نخواسته،نمیبینه، ندیده... همش اندازه یه قوله و تمام! یه موقع هم مى نویسَنِش... یه جایى تو تاریخ... تو حاشیه... یه جا که دیدنى نباشه... اون موقع که دیگه دلى بندِ قول نباشه... اصلا بند نباشه... به هیچى نباشه... به هیچکس نباشه... کاش جمعه نباشه!

پی نوشت: وقتى نوشته هام کپى میشه غصه م چندبرار میشه :(

پى نوشت ٢: دیگه نمیخوام خودمو اذیت کنم. فقط میخوام آرامش داشته باشم!