فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

!Meh

الان ( این الان با الآنی که کلمات تلنبار شده ی مغزِ بیشتر از همیشه شلوغ بنده را خواهید خواند، احتمالا ساعت ها فاصله دارد به جهت ضعیف بودن اینترنتی که در این نقطه ی دور افتاده همین دوخطِ ضعیف را هم به زور پر کرده!) دقیقا در یکی از آن موقعیت های مهمانی مورد علاقه ام هستم که قبلا در حد لازم تفسیرش کرده بودم ! با این تفاوت که این بار برنامه در یک کلبه ی چوبی در نقطه ای مثلا باغ طور که کیلومترها از تهرانِ عزیزم فاصله دارد و در جوار آدم هایی که مادامی که نشسته اند از هر دری حرف می زنند و حرف می زنند و حرف می زنند و از آدم هم چنین انتظاری دارند و هر سه دقیقه یکبار متفکر می پرسند "دیگه چه خبر؟!" یا "ساکتی چرا؟" و بدتر از آن آسمان و ریسمان بافتن بنده خدایی که به هر حرفی متوسل می شود که توجهم را جلب کلام بی سر و تهش کند ، در حال برگزاریست! اما چه داستانی باعث شده که این شرایط قابل تحمل شود؟! امروز صبح نمره ای که دو هفته بیشتر است که منتظر آمدنش هستم آمد و من یک قدم دیگر به هدفم نزدیک شدم! آن هم یک قدم بلند و شاید هم جهشی! به هدفی که چند سال برای رسیدن به موجودیتش تلاش کرده ام... خوشحالیم از این موضوع به حدی هست که سعی کنم این وضعِ دوست نداشتنی را تحمل کنم و لب هایم را کش بدهم و نهایت تلاشم را بکنم که کله ام را در تأیید حرف هایی که نصف بیشترش را از گوش ندادن نفهمیده ام ، تکان بدهم و هرزگاهی "بله" ای بپرانم و این بین ها واژه ها را ردیف هم بچینم و منتظر تمام شدن این معرکه باشم!

پی نوشت: آسمونش ستاره داره... اگه این دوست عزیز پی گیرمون  منو به حال خودم بذاره!

 پی نوشت 2: فا الان یه انتحاری میزنه اول خودشو میکشه بعدش بقیه رو!