فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

چرا فانوس؟!

از آنجایی که من برای شبهات ذهنی همه ی مخاطبینم در تمام عرصه ها احترام زیادی قائلم ،گفتم یک نکته را از همین اول ماجرا روشن کنم... این "فانوس خیس" شبه جمله ی عجیبی است که در تمام فعالیت هایم در شبکه های اجتماعی به چشم می خورد و یک جورهایی تبدیل به امضا شده! از همان روز اول هم که اولین وبلاگم را نوشتم همراهم بود تا همین حالا که اینجا روبه روی دریچه کولر اتاق "فا" جانمان نشسته ام و واژه ها را ردیف می کنم! فکر می کنم  قدمتش به چیزی حدود ده سال پیش برسد... حالا کمی بیشتر یا کمتر! و اما اصل ماجرا که سر و کله ی  این یار دیرین از کجا پیدا شد و خودش را به ذهنم سنجاق کرد بر می گردد به  کمی قبل تر ! زمانی که با پایان دوران دبستان  وارد مدرسه ی "رضوان" شدم ... همان روز های اول مدرسه به خاطر انجام یک ماموریت از طرف معلم گرانقدر "حرفه و فن " با کمی چاشنی بازیگوشی در طبقه ی سوم  گم شدم و کاملا اتفاقی سر از کتابخانه ای در آوردم که شبیه ش شاید در افسانه های باستانی هم پیدا نشود!یک اتاق نسبتا بزرگ با قفسه های بلند و میز های مستطیلی که بوی چوبش هیچوقت از پرزهای بینی ام کنده نشد! البته که حضور خانوم پیرکتابداری که با تمام کتابدار های عصا قورت داده ای دنیا فرق می کردو با صدای عجیبش آدم را محسور می کرد جذابیت ماجرا را  برایم صد چندان کرد...اولین کتاب جدی ای  که با معرفی او خواندم "هشت کتاب" بود و اولین شعری که خواندم همین بود! "فانوس خیس" از مجموعه ی "زندگی خواب ها"! بعد از آن کتاب های زیادی خواندم از اشعار شاعران برجسته بگیر تا ادبیات ایران و جهان و ....(البته به جز رمان های عشقی آبکی به قول "فا" ذهن خراب کن که نه سرش معلوم است و نه تهش!) شعر هایی خیلی خیلی بهتر و شاید دارای ارزش ادبی خیلی خیلی بیشتر ...اما شیرینی حس حال خوبم موقع خواندن "فانوس خیس" چیز دیگری بود... القصه...این شد که خاطره ی این شبه جمله برای همیشه در نورون های مغزم ذخیره شد و دیگر پاک نشد!

پی نوشت: کمی بعدتر"فا" هم با خانوم کتابدار آشنا شد و از آن روزها تا همین حالا که روبه رویم نشسته و  کما فی السابق غرق خواندن است ، تبدیل شد به یک کتاب خوان اسطوره ای که کمتر کتاب نخوانده ای از زیر دستش رد می شود!

پی نوشت 2 : عجیب نیست که  پشت یک اسم ساده انقدر ماجرا وجود داشته باشد؟! چه خوب بود اگر از کنار ساده ها ساده رد نمی شدیم...