فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

برداشت آزاد!

تا حالا شده فکر کنید به اینکه برداشت دیگران از شخصیت شما تا چه اندازه به واقعیت نزدیک است؟ دیروز بعد از یک امتحان تقریبا سنگین خسته از درس خواندن و شب نخوابی های قبل از امتحان،  برگه ی بدخط تر از همیشه ام را تحوبل جناب مراقب دادم و از کلاس بیرون آمدم...روی پله های کنار دفتر آقای پاکت چی (مسئول فنی و کامپیوتری طبقه سوم) نشستم... اخم هایم در هم بود و چشم هایم به رو به رو خیره... داشتم در ذهنم جواب هایی که برای استاد عزیز ردیف کرده بودم را بالا پایین می کردم که چند تا از بچه ها همزمان از کلاس بیرون آمدند...مثل همیشه شروع کردند به شلوغ کاری و شوخی در مورد امتحان و این ماجراها و من همچنان ساکت سرجایم نشسته بودم...تا زمانی که کمی آرام شدند و توجه دوستان جلب این بینوای نشسته روی پله شد..."ع" پرسید واااای تو "امتحانت تموم شده؟ " "ن" گفت "چرا اخمات توهمه؟" و من بدون فکر جواب دادم که ناراحتم کمی! "س" متعجب پرسید "مگه چیزی هم تو این دنیا هست که تو رو ناراحت کنه؟" و باز "ن" گفت "این حرفا اصلا بهت نمیاد..." و من فکر کردم از بس که دیوانه ام و هی  بالا و پایین می پرم و همیشه ی خدا نیشم تا بناگوشم باز است ،کسانی که کمتر مرا می شناسند یا در مواقعی ادعا دارند که بنده را از بر هستند هم حتی برداشت درستی از شخصیتم ندارند... این که آدم زیاد بخندد و به قولی کودک درونش "فعال" یا در مواردی "بیش فعال" باشد... دلیل نمی شود که هرگز از چیزی ناراحت نباشد و یک وقت هایی از همه چیز خسته نشود!  همه ی آدم ها گاهی دلشان می گیرد ... خصوصا کسانی که به مثابه بنده عادت به حرف زدن ندارند و حرف هایشان همیشه انقدر توی مغزشان می ماند که ممکن است در اثر تراکم زیاد از گوش هایشان بیرون بریزد!و از من بپذیرید که اتفاقا آدم هایی که بیشتر از بقیه می خندد درگیری های ذهنی بیشتری دارند و در بیشتر مواقع ناراحتی ها و مشغله های ذهنیشان ظهور عینی ندارد!

پی نوشت: فا همیشه می گوید "کمتر بخند"!

پی نوشت 2 : لبخند زیباترین نماینده ی احساسات بشر است...