فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

آخ از صبر!

میگه مگه چیزىبا قبل  فرق کرده که این بلا رو سر چشمات آوردى؟ میگم فرقش اینه که الان دوسِت دارم هاش رو شنیدم! کاش نمى شنیدم. صبر چیزى بود که من خوب بهش عمل کردم ولى دیگه خیلى خسته م. پُرم از صبر. دیگه نمى کشم! قلبم درد میکنه. نمى تونم نفس بکشم. دیگه هیچى تو دنیا دستام رو گرم نمیکنه. هیچى هیچى!

پى نوشت: ندارد!