فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

شب نوشت!

اولِ اولش، پوست و برگ و پارچه؛ قبلِ کاغذ، با قلمى که همیشه بوده، با واژه هایى که همیشه تر بوده! نامه ها حرف میزنن، حتى اونایى که هیچ وقت نوشته نشدن؛ قانونش همینه، یه جور میراثِ اجدادى! یه شب رقصِ جوهر زیر نورِ شمع، عینِ والسِ باشکوهِ سایه ها رو سنِ سنگىِ قلعه هاى باستانى! بارِ همه ى حرف هاى گفته، نگفته رو جمله میکنن تا اونجا که پخش شه جوهر سیاهِ خیس رو همین سطحى که کشف هم نه، خلق شده اصلا! یه بار پس دادنه، یه بار لکه و سیاهى... یه بارم تمیزِ تمیز کلمه ها رو ردیف میکنه! ولى کم نیستن اونا که سفید موندن؛ نه که محو شده باشن؛ آثارِ زمان نیست! از اول همین بودن، حرفشون حرفه، نوشته نشدن ولى! قرن به قرن گشتن تا برسن به اونجا که باید؛چون رسالتشون همینه؛ چون نامه ها حرف میزنن؛ حتى اونایى که هیچ وقت نوشته نشدن! 

پى نوشت: کم مونده تا مرداد!

شب نوشت...

همیشه وقتی حرف زیاد دارم واسه گفتن ؛ زبونم بند میاد؛ بعد که یه کم می گذره؛ یه ثانیه، یه دقیقه، یه ساعت... همه شو قورت میدم؛ یه جا و درسته! بعد درست میشه همه چیز؛ الان  از همون وقتاست! یه دنیا حرف دارم ،زبونش نیست ولی...شایدم پایین نرفت این دفعه! کی می دونه؟! 

پی نوشت: نگذار عاشق تو این همه آشوب شود...سمتِ تو آمده ام حالِ دِلم خوب شود...

پی نوشت ٢: دلم تنگِ پاییزه، خیلی زیاد، شکر که مرداد هست وگرنه صبوری چه بهانه ای داشت؟! آخ اگر مرداد نبود!

هویت اشیا!

بچه که بودیم "فا "یک عادتی داشت که برای هر چیزی که دم دستش بود اسم می گذاشت! از اسباب بازی و لیوان و لوازم تحریر گرفته تا اجسام و اشیای بزرگتری مثل خانه و ماشین و ... این عادتش رفته رفته روی من هم تاثیر گذاشت و حتی وقتی بزرگ هم شدیم از سرمان نیفتاد! حالا اما تقریبا معتقدم هر شی ای برای خودش هویتی دارد... انقدر این ماجرا در خانه ی ما عادی شده که وقتی چیزی می خریم اولین سوالی که بابا می پرسد همین است! " اسمش چیه؟" مامان هم با این قضیه کنار آمده و حتی در مراحل پیشرفته تر در روند نام گذاری همراهی می کند! القصه ،دیروز تصمیم گرفتم برای نه تا جغد دوست داشتنی روی صفحه ی قفل تلفنم اسم انتخاب کنم! (البته که حجم سنگین درس های این روزهایم هم در این تصمیم ناگهانی بی تاثیر نبوده!) با "فا" نشستیم و برای هفت تایشان به راحتی نامی درخور جغدا های فرهیخته انتخاب شد! اما هرچه فکر کردیم اسمی که به قاموس دو تا جغد باقی مانده  بیاید به ذهنمان نرسید که نرسید! این شد که جغد ها را در "اینستاگرام "با دوستان به اشتراک گذاشتم و تقاضای همفکری کردم...نتیجه؟!  به جز جمله ی " آخه تو چرا انقدر دیوونه ای" که به کثرت ،پاسخ سوال ساده ام  از طرف عزیزان بود ،نام هایی هم پیشنهاد شد ( هر چند احتمال می دهم "جمله مذکور" ، مثل نسیم خنک عصر های بهاری از ذهن  پیشنهاد دهندگان هم گذری کرده باشد!) حدود ده ،یازده تا اسم پیشنهاد شده بررسی شد و پروژه با موفقیت به اتمام رسید...اگر همین حالا یک "خب که چی؟" درست حسابی به کله ی مبارکتان خطور کرد اصلا نگران نباشید! چون نه تا جغد با هویت و مشخصات سجلی، خیلی خیلی بهتر از نه تا جغد بدون هویت و مشخصات سجلی است!

پ ن : با هویت ترین اشیا ، قلم است!