-
مهتاب!
پنجشنبه 8 خرداد 1399 00:07
مگه نه این که مهتابِ شب میشه همون مونسِ جانِ یه جهان دلتنگى؟ مگه نه اینکه بسه همین یه دونه ماهِ کج معوج که یه شب میشه قرصِ نقره و یه شب هلالِ باریک تر از مو؟ مگه نه اینکه یه شب میشه گوش، یه شب قاصدِ رویا و یه شبم لابد یه تیکه دلِ هزارتیکه! میشه خوابید مگه؟ نباید شبُ زندگى کرد مگه؟! نباید این همه سکوت غلیظشُ شنید مگه؟!...
-
قول!
جمعه 26 اردیبهشت 1399 15:55
یه بارم میشه قول! اسمش اینه، رسمش هم... یه بهار هم دیگه تَهِ انتظاره... تَهِ همه ى چیزى که آبیه اندازه غلظت اقیانوس... همش دنبالِ قوله... یه جایى تو مُنتهاى وجود... خالیه... یه تیکه خالىِ حزینِ روشنِ منتظر... همه ى ناجورش اینه که نمیفهمه... دل نمیفهمه نباید یعنى چى... قول میده چون مظلومه... قول میده میشینه از دور نگاه...
-
غار!
پنجشنبه 25 اردیبهشت 1399 00:49
لازمه دوباره یه مدت برم تو غارم. تامام !
-
نور!
چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399 02:51
میشه یه شبم بگى میخوام بشه اون طورى که بایدو یهو وسطِ دنیا دنیا ماجرا و خستگى و حسرت و ناامیدى و هرچى که اصلا هر کجا میگن بهش؛ میشینى نگاه میکنى به آسمون، انقدر پِىِ نور پلک میزنى که پیداش میکنى دُرُست اونجایى که فِکرشُ نمیکنى و آروم میشى اندازه یه سال نه، یه عمر و روشن میشه دلت به همون نور و امید و همون وجود که انگار...
-
معجزه!
یکشنبه 21 اردیبهشت 1399 00:46
حالم شلوغه و دلم مى خواست حرف میزدم با اون که باید؛ چقدر معجزه میخوام :) پى نوشت: ماها اونجایى گُم میشیم که رویاهامونُ گُم میکنیم!
-
در و دل هاى جمعه اى یک بلاگ نویس خسته!
جمعه 19 اردیبهشت 1399 13:17
در چه حالید با شوک بعد از زلزله؟! چقدر شدید و چقدر ترسناک بود :( اینم از جمعه مون خلاصه. خرداد که بیاد میشه سه سال که اینجا مى نویسم :) و خب این کاریه که بهم آرامش میده. البته من تقریبا از شونزده سالگى بلاگ مى نوشتم ولى خب تو یه حال هواى دیگه! اینجا رو یه جور دیگه دوست دارم حتى از کانال هم بیشتر ^^ داشتم فکر مى کردم...
-
بامِ شهر!
چهارشنبه 17 اردیبهشت 1399 00:56
رنگِ دنیا از بامِ شهر؛ خیالِ شب و از همون سالن هاى بزرگِ اُپِرا، سِن و چلچراغ و نور و انعکاس و ردیف ردیف صندلى اشرافى و پژواکِ پلک زدن چِلیست و کُرور کُرور آدم که گوشَن واسه یه کهکشان سکوت و چِشمَن واسه یه دنیا تاریکىِ غلیظ و همون یه باریکه نور و یه شاهکار هُنرىِ ثبت نشده تو تاریخى که از بالاى بالا دیده نشده و نمیشه و...
-
پنجشنبه!
پنجشنبه 11 اردیبهشت 1399 14:33
پنجشنبه هاى ابرى و کوله بارى بر دوش و هى سَرِمون بالا باشه نبینیم جلو پامون چى هست و چى نیست و ندونیم پِىِ چى مى گردیم تو این دریاىِ بى جاذبه که شاید دَرى بخوره به تخته و یه نشونى بیاد از یه آبانى که هى دلمون تنگه واسه سوزِ زرد و نارنجیش و هى نگاه کنیم و منتظر اولین باشیم و یهویى که طوفانى بباره، نفهمیم چطورى زندگى...
-
شب نوشت!
دوشنبه 8 اردیبهشت 1399 01:02
بعضی وقتا هم وقتى دارم یه پیامُ جواب میدم؛ مغزم یه چیزى میگه بعد دستم در ظالمانه ترین حالت ممکن یه چیز دیگه تایپ میکنه! خود درگیر کى بودم من؟! :))) پى نوشت: ولى من شب ها یه آدم دیگه م؛ تامام!
-
ماه شب نورد!
جمعه 5 اردیبهشت 1399 01:16
اون جا که که نشستى وسط اون کوچه هَشتىِ قیطریه نَبضِ زمینُ بگیرى دیدى که بابا نشستن نمى خواست اصن! که انقدرِ غَرقِ این به قولِ اخوان باغِ بى برگى میشى یادت میره گوش بِدى بفهمى چطورى محکم میزنه! چطورى صداش خط به خط موج میندازه به روح و روانِ آدماى کوچه، نَفَس به نَفَس صبورىِ زمینِ خُنکِ تهرانُ پُرِ کیسه ى نارنگیا کردى...
-
بگم؟!
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 01:21
بگم؟! دلم میخواد دنیا برگرده به حالت عادی، جمع کنم برم همون گوشه از جهان که دلم مى خواد، بشینم سر درس و مشقم در آرامش زندگى کنم؛ همین! نمى دونم چرا بعضى شبا مجبورم با میل شدیدم براى بلاک کردن آدما مبارزه کنم! پى نوشت: یه چیز جالب در مورد کانال روباه شگفت انگیز! هر روز کلى پیام قشنگ میگیرم، راستش فکر نمى کردم دنیاى...
-
آینه در آینه!
شنبه 30 فروردین 1399 22:08
شاید این گسِ کالِ خُنک اینبار سبز نشد... نشد ولى یه روزش آجرى شد رنگِ آبان، همون که نارنجیش اکسیژنه... یه شبش آبىِ نفتى شد رنگِ اسفند، همون که مهتابش میُفته وسط اون کوچه ى جدول سیمانىِ بدونِ تَه... یه روزش قرمز شد رنگ آسمون دى، همون که صداىِ آکاردئونِ یخىِ باغِ فردوسش برف میشه، دونه دونه و شیشه اى... یه روزش خردلى شد...
-
مهِ غلیظ!
شنبه 23 فروردین 1399 02:04
ساعت دوازده یه نفر تو کوچه آکاردئون مى زد، وسط این مهِ غلیظِ تاریک و من غُصه غلیظِ تاریک دارم... براى آکاردئون، براى الهه ناز و براى تاریکىِ غلیظِ پُشتِ این شبِ مه آلوده ى غلیظ!
-
من و حضرت مولانا!
پنجشنبه 21 فروردین 1399 01:51
میشُد سرجاى خودش نباشه... میشُد همه چى یه طور دیگه باشه... میگُفتم "مُرَوح کن دل و جان را"... از جاىِ آن دیگرى میگُفتم... اگه من اون وَرِ قصه بودم... اون ورِ این دورِ دورتر... میگُفتم من هستم... وقتى غروب سَر بزنه... وقتى ناودونیا خیسِ بارون بهار باشن... وقتى ماه اَبَر ماه باشه و وقتى نباشه... میگُفتم...
-
غروب!
دوشنبه 18 فروردین 1399 18:44
دارم خفه میشم؛ تامام!
-
نیکُلاى گوگول!
جمعه 15 فروردین 1399 01:01
شاید هم الان "آکاکى" قصه "شنل" #گوگول هستم که از وسط پترزبورگِ سال هاى دور در به در دنبال یه راهى واسه درست کردن شنلم مى گردم! پی نوشت: ولى قصه هاى روسى رو یه طول موج دیگه هستن! پى نوشن ٢: رفتم الفباى روسى رو نگاه کردم دیدم همون بهتره که به ایتالیایى فکر کنم ^_^
-
نزار قبانی!
یکشنبه 10 فروردین 1399 20:16
«هل عندک شک أنّ دخولک فی قلبی هو أعظم یومٍ فی التّاریخ وأجمل خبرٍ بالدّنیا؟» آیا شک داری که ورودت به قلبم، باشکوهترین روز تاریخ و بهترین خبر جهان بود؟ +نزار قبانی پی نوشت: چقده قشنگه این شاعر:) شیطونه میگه برم عربی هم یاد بگیرم!
-
اگر دوریم، اگر نزدیک...
شنبه 9 فروردین 1399 01:23
چنین غمگین و هایاهای کدامین سوگ میگریاندت ای ابرِ شبگیرانِ اسفندی؟ اگر دوریم اگر نزدیک بیا با هم بگرییم، ای چو من تاریک... +م، امید
-
یک شام با یوفو!
پنجشنبه 7 فروردین 1399 18:46
کاش الان دوتا "یوفو" میومدن منُ واسه شام دعوت مى کردن، سوارِ بشقاب پرنده پیشرفته شون میشدیم، یه تُک پا میرفتیم سیاره شون که به هیچ ویروسى آلوده نیست، پاستاى "دیتا" مى خوردیم با نوشیدنى "میکروکنترلر" ، بعدش واسه پیاده روى بعد از شام رو جدول کشى قرمز خیابوناشون قدم مى زدیم، آخرش هم دعوت شب...
-
شب نوشت...
چهارشنبه 6 فروردین 1399 01:23
ساعت ١٢ شب بخیر میگم. بعد ساعت ١ تازه انگار رى شارژ میشم :) چمه؟! پی نوشت: ولی یه بار هم میرم کنسرت "اد شیران" ! پی نوشت٢: این همه ما خودمونو اذیت میکنیم، خودمون حبس کردیم بشور بساب. بعد امروز خبرا رو مى خوندم میگفت هشت میلیون نفر سفر نوروزی رفتن که ٣٠ درصدشون کرونا مثبت بودن!!! چتونه خب؟! هشت میلیون؟! پی...
-
...
دوشنبه 4 فروردین 1399 00:31
صدا کن مرا؛ صداى تو خوب است...
-
اول فرودین ١٣٩٩!
جمعه 1 فروردین 1399 08:22
سال نو مبارک :) +سال نو تو مبارک تر :)
-
سالى که گذشت!
پنجشنبه 29 اسفند 1398 23:59
میلیون تا خاطره جور و ناجور هست پُشت همه روزایى که میره، پُرِ قصه هاى کوتاه و بلند، یه سال قصه هاى بى غصه و یه سال هم مثِ سالى که گذشت پُرِ غصه! یه سال پُر از نور و یه سال هم مثِ تاریک روشنِ دَمِ صبحِ یه ماهِ دىِ بدون برف! همه شون میگذرن، بعضی هاشون سخت و نفس گیر، بعضى هاشون آروم و خُنک... با تمامِ توانم دویدم...یه...
-
زورباى یونانى!
دوشنبه 26 اسفند 1398 19:02
حالا دیگه مى دونم کُجاست... صداش از یونانِ هفتاد و چند سال پیش میاد... کنارِ یه معدن زغال... انقدر گشته که حالا با زورباىِ یونانى نشسته پاى مُباحثه... دنبال درک زندگى مى گرده... منو یادش نمیاد، هیچى رو یادش نمیاد...نه این که نخواد... چون حالا دنیاش یه دنیاى دیگه ست.... دنیاى مادام "هورنتس" و معدن و اندیشه...
-
توو مُ مانْک!
شنبه 24 اسفند 1398 01:17
کاش مى تونستم حجم دلتنگیم رو توصیف کنم! پى نوشت: دلم تنگ شده، نمیفهمى؟! https://t.me/fantastic_Ms_fox
-
شب نوشت!
شنبه 17 اسفند 1398 23:00
فقط دلم گرفته، همین :((
-
سرخپوستان!
جمعه 16 اسفند 1398 16:47
سرخپوستا میگن شب هایی که نمی تونی بخوابی، حتما تو رویای یه نفر دیگه هستی! راستی گفتم بهتون که انقدر به سرخ پوستا فکر کردم که آخرش یکیشون رو دیدم؟! :) همون قانون جذب و اینا... پی نوشت: روم نشد باهاش حرف بزنم ولی خیلی دوست داشتم این کار رو بکنم! لینک کانال دوباره: https://t.me/joinchat/AAAAAEuNb5GY0D1P14B3Mg
-
کانالِ روباهِ شگفت انگیز!
چهارشنبه 14 اسفند 1398 18:46
این فضا رو خیلی دوست دارم. تقریبا از همه شبکه های اجتماعی بیشتر. ولی حالا از بس بیکار تو خونه موندم. گفتم حرفارو ببریم تو کانال اونجام دور هم باشیم :)) خلاصه جوین شید یه لقمه نون و غُرِ دور هم بزنیم :)) اینم لینکش: https://t.me/joinchat/AAAAAEuNb5GY0D1P14B3Mg
-
بغل!
شنبه 10 اسفند 1398 00:20
اینجوریه که من همیشه دلم واسه آدمایی که دوست دارم تنگ میشه، گاهی هم حتی اگه تو اون لحظه کنارم نشسته باشن! راه حلم چیه؟! بغل :)))) مثلا گوش دادن به صدای قلب بابا یکی از مهم ترین منابع شارژ باتریمه! (یا باطریمه!) الان چی شده؟! لعنت به هر چی ویروسه که همین دلخوشی رو هم فعلا گرفته ازما! پی نوشت:لوسم یا چی؟! نیستم! فقط دلم...
-
این روزها!
پنجشنبه 8 اسفند 1398 20:24
آقا من خیلی اعصابم به هم ریخته! اصلا نمی دونم چیکار کنم! درس و دانشگاه و کلاس و همه چی هم که تعطیله. انگیزه ندارم حتی چهار خط درس بخونم:( انقدر دستامو شستم که فک کنم یه لایه از روش کنده شده. خودم کم وسواسی بودم این ماجرای کرونا هم اضافه شد! خدا به همه مون رحم کنه واقعا جز دعا کردن کاری برنمیاد ازمون. سعی کنید رعایت...