فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

آینه در آینه!

شاید این گسِ کالِ خُنک اینبار سبز نشد... نشد ولى یه روزش آجرى شد رنگِ آبان، همون که نارنجیش اکسیژنه... یه شبش آبىِ نفتى شد رنگِ اسفند، همون که مهتابش میُفته وسط اون کوچه ى جدول سیمانىِ بدونِ تَه... یه روزش قرمز شد رنگ آسمون دى، همون که صداىِ آکاردئونِ یخىِ باغِ فردوسش برف میشه، دونه دونه و شیشه اى... یه روزش خردلى شد رنگ مرداد،همون که نبضِ داغش هم مزه نور میشه و همزادِ سرما... یه شبش ارغوانى شد رنگِ آذر، همون که غروبش آلوده ى وارونه میشه و پناهِ میلیون تا دل... یه روزش صورتى شد رنگِ مهر، همون که بارونش رویا میشه، خیس و راهىِ آسمون... یه شبش آبىِ اقیانوسى شد رنگِ بهمن، همون که شهرزادِ شَبِش قدِ هزار سال قصه داره... شاید این بهار، بهار نشد، شاید سبز نشد ولى هزاررنگ شد، رنگ رویا... آینه اى...بى زنگار... 

پى نوشت: آینه در آینه، بى زنگار...