فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

جمعه نوشت...

صبح جمعه تون بخیر ^^ حال نامیزون این چندروزم باعث شد از کوره دربرم و پست قبلى رو در حالتى نوشتم که به شدت عصبى و کلافه بودم، البته "پى ام اس " و بالا و پایین شدن هورمون ها هم چندان در اون حال بى تاثیر نبود :/ خواستم کلا پستُ پاک کنم ولى بعدش گفتم اصن قشنگى آدم ها به همین بالا و پایین بودن و حال متغیرشونه به خاطر همین تصمیم گرفتم بذارم که یادم بمونه! شایدم یه روز تمام اینا رو نشون بدم به او که باید :) در مورد کانال باید بگم که بسیار بسیار از هم صحبتى با آدما لذت میبرم، نظر میدن، تعریف میکنن، نامه مینویسن خلاصه که کلا آدم هاى خیلى قشنگى هستن (هر چند که گه گاهى پیام هاى عجیب و بد هم میگیرم ولى ایگنور میکنم). و اما دلیل حال پریشان؟ اعتراف به خود! شده تا حالا به خودتون اعتراف کنید بعد توسط خودتون مورد شماتت قرار بگیرید؟ هرچند که حالتون خوب میشه:) الان در رقیق ترین حالت ممکن قرار دارم و خیلى دلم تنگ شده؛ در واقع در قله دلتنگى ایستادم در حالى که نه چوب اسکى دارم، نه چتر، نه گلایدر سُ گیرکردم و راه فرودى درکار نیست!

پى نوشت: در ویِردترین حالت احساسات قرار دارم :|

پى نوشت ٢: انگار تازه عمق فاصله رو فهمیدم :(

پى نوشت ٣: چقدر فک زدم سر صبح!

پى نوشت٤: اسمشُ در مخاطبین تغییر دادم چهل ستون، چهل پنجره :)

پى نوشت ٥: دوست عزیزى که اینجا با عنوان پیام خصوصى واسم پیام گذاشته بودى؛ پیامت خالى بود و فقط عنوان داشت! خیلى وقته میخواستم اینو بگم کلا یادم میرفت!

پاییز!

رقیق و نارنجى ام مثِ پاییز :)

پى نوشت: خوبه که اومد!

درد و دل!

اگه ننویسم خفه میشم؛ ولى جور ناجورى قفلم! چرا کائنات اینجورى چید ماجرا رو؟ کاش میگفتم من مظلوم ترم! تهِ این ماجرام چون جایى ایستادم که جام نیست... 

پى نوشت: انقدر دو روزه تو چنل غر زدم همه رو ناراحت کردم، ولى خب خیلى حس خوبیه که دویست سیصد نفر با حال آدم همراهن؛ نگرانن، با تو غصه میخورن، با تو شاد میشن!

پى نوشت ٢: اگه میدونست اون  چهارتا کلمه رو گفتن تا کجا سخته واسم میفهمید خودش کجاى روحمه!

پى نوشت ٣: اخیرا به فا میگم "جیجى" به هندى یعنى خواهر! من به جیجى قول دادم، جیجى به من که خوشبخت باشیم، که حالمون خوب باشه :)

پى نوشت ٤: اخیرا یه آدم اشک دم مشکى شدم که مسلمان نشنود کافر نبیند! فکرشو کنین! من!  به خاطر همین نگاهمُ میدزدم چون ممکنه عواقبش خوب نباشه!

پى نوشت ٥: با اینکه همش پى نوشت شد ولى حالم بهتر شد!

پریشانى!

یعنى هیچوقت پریشون نبودى؟ هیچوقت نبودى!

من غم پنهان توام؛ حالِ پریشان توام...

پى نوشت: از انتظار پاییز تا خودِ خود آسمون :)

پى نوشت ٢: چه غروب یه مدلى! 

٢٨ مرداد!

تموم شد! حالا دیگه فقط منتظر یه نشونه م! فقط یکى :)

مرداد!

اساسا مدت مدیدى مى باشد که چیزى ننوشتم؛ البته تو کانال فعالم ولى اینجا یه چیز دیگه س! انگار تو دوره هاى مختلف زندگیم تو سال هاى اخیر یه جور گوشِ بدون قضاوت بوده، لحظه هام، تصمیماتم، حرفام :) از هیچ کدوم چیزایى که اینجا ثبتشون کردم پشیمون نیستم؛ باید گفته میشدن که یادم بمونه! اینم از مردادى که گذروندن فصلى که موردعلاقه م نبودُ آسون کرده بود... مهم نیست که قراره دوباره تابستون همون تابستونِ قبل از کودتاى درونى باشه، مهم اینه که وقتى از یه مرحله سخت رد میشى یه آدم دیگه اى! 

پى نوشت: هنوزم میشه رویا ساخت، شاید مسیر فرق کنه، شاید راه یه راه دیگه باشه ولى بالاخره خودمُ پیدا میکنم! تنها ولى مثل همیشه محکم:)

پى نوشت ٢: اگر مرداد نبود :)