فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

درد و دل!

اگه ننویسم خفه میشم؛ ولى جور ناجورى قفلم! چرا کائنات اینجورى چید ماجرا رو؟ کاش میگفتم من مظلوم ترم! تهِ این ماجرام چون جایى ایستادم که جام نیست... 

پى نوشت: انقدر دو روزه تو چنل غر زدم همه رو ناراحت کردم، ولى خب خیلى حس خوبیه که دویست سیصد نفر با حال آدم همراهن؛ نگرانن، با تو غصه میخورن، با تو شاد میشن!

پى نوشت ٢: اگه میدونست اون  چهارتا کلمه رو گفتن تا کجا سخته واسم میفهمید خودش کجاى روحمه!

پى نوشت ٣: اخیرا به فا میگم "جیجى" به هندى یعنى خواهر! من به جیجى قول دادم، جیجى به من که خوشبخت باشیم، که حالمون خوب باشه :)

پى نوشت ٤: اخیرا یه آدم اشک دم مشکى شدم که مسلمان نشنود کافر نبیند! فکرشو کنین! من!  به خاطر همین نگاهمُ میدزدم چون ممکنه عواقبش خوب نباشه!

پى نوشت ٥: با اینکه همش پى نوشت شد ولى حالم بهتر شد!