فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

نیکُلاى گوگول!

شاید هم الان "آکاکى" قصه "شنل" #گوگول هستم که از وسط پترزبورگِ سال هاى دور در به در دنبال یه راهى واسه درست کردن شنلم مى گردم!

پی نوشت: ولى قصه هاى روسى رو یه طول موج دیگه هستن!

پى نوشن ٢: رفتم الفباى روسى رو نگاه کردم دیدم همون بهتره که به ایتالیایى فکر کنم ^_^

فیل نوشت...

از روسی چیزی نمى دونم، هیچ چی! یه زبان سخت با یه ریشه ی سخت تر! موسیقی ولی، فرق مى کنه، بزرگترین موزیسین های دنیا هم اینو باور دارن؛ که موسیقی زبان و ملیت نمی شناسه! وقتی "مِدُلَند" رو می ساختن هم به این فکر کردن! حتماً فکر کردن! به همه ی آدمای جهانِ غَرقِ جنگ! به انتظار بی نهایت یه سری چشمِ خسته که وصلِ صورت سربازایی بوده که آرزوشون دیدن یه صبح بدونِ آتیش بوده! شاید حتی به آدمایی فکر کردن که نزدیک یه قرن بعد ممکنه تو دنیایی شنونده ش باشن که دیگه جنگ جهانی بدترین چیزی نباشه که تصورشو می کردن! یه دنیا که مفاهیم "ترین" توش انقدر عوض شده باشه که انگار از اول هم یه چیز دیگه بوده! انقدر واقعی که حتی دیگه آخرین بازمانده های جنگ هم کم کم باورش کنن! شبیه یه سری مفاهیم ریاضی که

 معناشون خیلی واقعیه...وقتی انتگرال یه بازه رو مى گیریم، این dx ها هستن که معادلات مسئله رو تعیین می کنن...رو یه بازه ی خیلی محدود با dx های متعدد و خیلی کوچیک! این همون تیکه ی انکار ناپذیرشه... تو هر بازه ای، تَهِش این dx ها هستن که تعیین کننده میشن... مثل زندگی که همین دقیقه ها و ساعَتاش تعیین کننده ی این میشن که این همون"ترینِ "که باید تا همیشه باشه یا صد سال دیگه، کسی تو دنیایی ریتم آرومِ "مِدُلَند" رو  زمزمه کنه که "تَرین" هاش انقدر عوض شده باشه که انگار نه انگار یه زمانی واسه خودش یه dx بوده!

پی نوشت:  فردا کنکور دارم! به سوی "پی اچ دی"!

پی نوشت٢: کاش انتگرال نخواد سوالای فردا!