فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

فانوس نوشت!

سوگند به "قلم" و آنچه نویسد...

اسفند!

همین جا دقیقا، همین اسفندى که از همیشه اسفندتره! یه شهر ویروسی، شبی که بارونش قشنگ نیست، حدود نود و شیش ساعتِ بی رنگ و روح، ویتامین "سى" هاى مکرر مامان، بوی دوست نداشتی الکل، تحلیلِ "آقاى روباه شگفت انگیز" در نتیجه ى یک اقتباس قوى(در موردش بی رحم نباشید!)، مغزِ کلافه ی به هم ریخته، یه حبس زجرآور برای همچو منی که به سختی یه جا بند میشه، فورد در مقابل فِرارى، "هفت هزار دور در دقیقه، جایی که باهاش رو‌به‌رو می‌شی، همه چیز محو میشه و تنها چیزی که حس می‌کنی، یه جسمه که تو زمان و فضا داره میچرخه، تنها سوالی که پیش میاد اینه که تو کی هستی؟" (نه فورد نه فِراری؛ یه دونه از اون اسپرت های سورمه ای "شِلبی"ام آرزوست :| ) شک ندارم اگه مى تونستم بخوابم به هشتاد درصد سوالات فلسفه وجود پاسخ داده مى شد! 

#شب_نوشت 

"بِل نویی اَ وو" در هر حال، بدان معنا که شب خوش :/

پی نوشت: خودم می دونم خیلی دارم غُر می زنم  ولی اعصاب ندارم واقعا!