از آنجایی که وقتی بشری زبانش به سخن نچرخد واژه ها در پی هم در مغز تلنبار میشود...باید راه دیگری برای خلوت کردن کله یافت که بنده نوشتن را بر گزیدم!
ادامه...
ساعت دوازده یه نفر تو کوچه آکاردئون مى زد، وسط این مهِ غلیظِ تاریک و من غُصه غلیظِ تاریک دارم... براى آکاردئون، براى الهه ناز و براى تاریکىِ غلیظِ پُشتِ این شبِ مه آلوده ى غلیظ!