ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
که ما، زیر سقفِ آسمانِ این دنیایِ خسته؛ پشت سر مورچه های روی طاقِ هخامنشیِ باغچه ی آقای "م" و لابه لای خطوط خرچنگ قورباغه ی جزوه ی لجستیکِ تحلیلیِ "ع" و وسطِ دنیایِ ظریف فرانسویِ "آمِلی" و پایِ همیشه بهارِ بیشترِ وقت ها پاییزِ ساختمانِ ساخته نساخته ی خیابانِ پایینی خانه و بینِ آسفالت قطعه قطعه شُسته شده از بارانِ های اسیدی تهران و وسطِ جنگ های نابرابر درونی، روی موجِ داستان های شبِ رادیو ایران و پشتِ سرِ همان دو تا برگِ نارنجیِ جامانده از پاییزِ تنهایی که همیشه می دود و سر غروب های نفس گیر جمعه و بین نقطه های بی دسته ی سیاهِ ردیف میرزاعبدالله و در فکرِ فرآیندهای احتمالیِ دکتر "ج" و گل های دسته دسته ی مردِ پیرِ باغِ فردوس و سرمایِ بلاتکلیف آبان و وارونگیِ آذر و نگاهِ زردِ گربه ی سیاهِ همین حوالی و انتظارِ مردادِ نجیب و بین ورق های کهنه ی شعرهای فریدون مشیری و کنارِ خنده هایِ جادوییِ بابا و غرقِ رویایِ خیسِ برف های قاطیِ بارانِ زمستان های نصفه و نیمه و عطرِ گات های مادام آناشه شیرین و روی جدول های پهن و بدرنگِ دانشکده فنی و میلیون جایِ دیگر به جز همان جا که هستیم، دلمان را جا گذاشته ایم و این روزها فکرمان بین سال های سال خاطره مى گردد و هی فکر مى کنیم که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود!
پی نوشت: و به قول اخوان ثالث، ما چه دانیم که پس هر نگهِ ساده ی هر کس "چه نیاز و چه جنون و چه غمیست"!